هیئت فاطمیون -به محشر از فراز چرخ گردون/ندا خیزد که این الفاطمیون؟
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

این وبلاگ به منظور اطلاع رسانی برنامه های هیات فاطمیون مهرآباد جنوبی تهران به عاشقان اهل بیت علیهم السلام و ترویج مذهب تشیع طراحی گردیده

هیئت فاطمیون
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
ثامن تم
دیگر امکانات
مطالب اخیر وبگاه

هجران بهانه ای ست برای وصال ها

بهتر شده ست از بركات تو حال ها

از یاد رفته است جراحات بال ها

با عمه راحت است تمام خیال ها


عمه نگو كه فاطمه ی كربلا بگو

عمه نگو حسین بگو مرتضی بگو


بابا سلام عمه رسیده بلند شو

از احترامِ قدِّ خمیده بلند شو

با گردن بریده بریده بلند شو


عمه اگر شكسته شده قد كمان شده

چون میهمان مجلس نامحرمان شده

 

دائم پیِ گذشتنِ از جان خویش بود

مأمور حفظ جان امامان خویش بود

زینب ولیك حیدر میدان خویش بود

گرم طواف قاری قرآن خویش بود


صد كربلا پس از تو بلا دیده ایم ما

صد فاجعه به شام بلا دیده ایم ما


با آه خویش كرب و بلا را مهار كرد

خیلی برای پرچم اسلام كار كرد

ما را خودش به ناقه ی عریان سوار كرد

باید به عمه هر دو جهان افتخار كرد


عمه چه عمه ای! همه مدیون عمه ایم

ما زنده ایم اگر همه ممنون عمه ایم


سخت است فقط بال زدن پر نداشتن

خواهر شدن به شرط برادر نداشتن

حیدر شدن به قیمت لشگر نداشتن

كوچه به كوچه رفتن و معجر نداشتن


كوفه برای او تب و تابی درست كرد

با آستین پاره حجابی درست كرد


یادم نمی رود كه به هنگام رفتنت

كردی نوازشم پدرانه به دامنت

آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت

هِی بوسه می زدم به لب و دور گردنت


رفتی و بعد خسته و بی حال دیدمت

رفتی و بعد از آن تهِ گودال دیدمت


بر سینه ات نشست و شكست استخوان تو

با قتلِ صبر كشته شدی و به جان تو-

سوگند به این كه خواهر قامت كمان تو


زد ناله با نوای حزین ای برادرم

صورت به خاك دادی و ای خاك بر سرم!


وقتی كه نیزه در گلویت كرد وای وای!

با پای خویش پشت و رویت كرد وای وای!

با خاك گرم رو به رویت كرد وای وای!

از پشت پنجه بین مویت كرد وای وای!


آن لحظه ای كه دور و برِ تو سپاه بود

چشمت درست رو به روی خیمه گاه بود


خیلی دلت شكست علی اكبرت كه رفت

خیلی دلم شكست علی اصغرت كه رفت

نزدیك بود عمه بمیرد سرت كه رفت

انگشت تو بریده شد انگشترت كه رفت


با سنگ و نیزه بین تو و خیمه سد شدند

ده اسبِ تازه نعل به نعل از تو رد شدند


ای وای از اسیر شدن كو به كو شدن

از خجلت و غریب شدن سرخ رو شدن

با مردم محله چنین رو به رو شدن

این است آخر عاقبت بی عمو شدن


دلواپسیِ دختر زهرا ز حد گذشت

خیلی به عمه ام سر بازار بد گذشت


پس داده اند پیرهن پاره پاره را

رخت مرا لباس تو را گاهواره را

آورده است عمه سر شیرخواره را

گوشش نكرده است كسی گوشواره را


ما از غم فراق گرفتارتر شدیم

وقتی رقیه رفت عزادارتر شدیم


      علی اكبر لطیفیان

 

منبع : نودو پنج روز باران



مربوط به موضوع : اشعار
نویسنده حسن رنجبر در یکشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۰ |

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه