|
درباره ما
![]() این وبلاگ به منظور اطلاع رسانی برنامه های هیات فاطمیون مهرآباد جنوبی تهران به عاشقان اهل بیت علیهم السلام و ترویج مذهب تشیع طراحی گردیده هیئت فاطمیون لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
دیگر امکانات
|
لینک کانال تلگرامی هیات فاطمیون :
heyat_fatemiyoon@ مربوط به موضوع :
نویسنده حسن رنجبر در دوشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۲۲ |
انا لله و انا الیه راجعون قدر بزرگترهایمان را نمی دانیم و یک به یک آنها میروند و نمی فهمیم چه عزیزانی را از دست می دهیم.
تسلیت میگوییم به خانواده عزیز شهید شاکری که گریه کردن و نوکری کودکیمان را از خانه ایشان و حمایتهای آنها آموختیم. یاعلی مربوط به موضوع : ویژه نامه هیئت فاطمیون
نویسنده حسن رنجبر در دوشنبه ۱۳۹۶/۰۵/۲۳ |
اشعار ولادت حضرت امام رضا(ع) – حسن لطفی به رویِ سیمهایِ برق است و در نگاهش عجیب غم دارد خوب پیداست این کلاغِ سیاه چقدر حسرتِ حرم دارد خیره مانده به گنبد و میگفت کاش مادر زِ باغ میآمد چه قشنگ است این حرم ای کاش با هزاران کلاغ میآمد فکر میکرد اگر حرم بِرسد دورِ خود چند آشنا بیند هِی از آن دور خیره شد شاید لااقل یک کلاغ را بیند گفته بودند موقعِ رفتن مرو جایی که حسرتش با ماست تو سیاهی غریبهای زشتی نه ! حرم لانهیِ کبوترهاست نَرو از پیشِمان بمان او گفت رنگ بالاتر از سیاهی نیست دستِ من نیست میکشد آقا میروم تا امام راهی نیست راه دور و به زحمت آمده بود تا رسانَد سلامِ مادر را چقدر سخت بود بردارد او زِ گنبد نگاهِ آخر را... تا به اینجا رسید اما حیف در تَنَش قُوَّت پریدن نیست عزم کرده به باغ برگردد در دلش طاقتِ بریدن نیست دید مُشتی کبوترند آنجا رویِ گنبد طلایِ آقایش خواست از راهِ خویش برگردد آمد اما صدای آقایش خستهای تشنهای گرسنهای اما چشم بر راهِ دیدنت بودم چند روزی است بین راهی و به امید رسیدنت بودم بال و پرهایِ خاکیِ خود را بتکان رویِ فرشِ ایوانم نه روی شاخههایی نه که نشستی به رویِ دامانم چشم بر راه مانده بودم تا بِرسی ...آب و دانهات با من هرکجا از حرم که میخواهی بنشین آشیانهات با من هرچه اینجا سیاهتر بهتر زودتر رو سپید برگردد نه محال است زائرم یکبار از حرم نااُمید برگردد جز درِ خانهام کجا داری بهتر از گنبدم کجا بروی دوست دارم کبوترم باشی دوست داری به کربلا بروی؟ چند روز میهمان آقا بود او کبوتر شد و رها میرفت لطفِ این خانه شاملاش شده بود داشت او هم به کربلا میرفت.... *************** جُون آمد کنارِ اربابش رخصتش را گرفت اما نه التماسش نمود او فرمود زحمتت دادهایم حالا نه... گفت خارم که خار میدانم پیش گُل رنگ و روی بد دارد دست رد را مزن به سینهی این روسیاهی که بویِ بد دارد حرفهای غلام آتش بود از جگر بود بر جگر میزد بوسه بر دست نه به خاکش داد سر به زیری که بال و پر میزد اندکی بعد بر زمین اُفتاد رویِ شن سر گذاشت چشمش بست فکرِ دامان نمیکند اصلا انتظاری نداشت چشمش بست ناگهان بویِ سیب را فهمید گرمی ناب را حِس میکرد باورش نیست روی گونهی خود روی ارباب را حِس میکرد سر به دامان گرفت و او از شرم زخمهای دلش نمک خورده بوسهای زد به چهرهاش ارباب بوسهای با لبی تَرَک خورده...... منبع : شعر شاعر http://sebteyn.blogfa.com/
مربوط به موضوع : اشعار
نویسنده حسن رنجبر در پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۵/۱۲ |
نویسنده حسن رنجبر در یکشنبه ۱۳۹۵/۰۸/۱۶ |
زندگی صحنۀ یکتای هنرمندی ماست... هرکسی نغمۀ خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست... خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
میخندیدی و چشمانت پرفروغتر از آن روزی بودکه به جشن آخر سال خودت دعوت شده بودی.... دانش آموزانت یکی یکی، با لباسهای اتو کشیده و گهگاه کت و شلواری که فقط در جشنعروسی ها به تن میکردند، وارد سالن میشدند... هر کدام را به گونه ای، با زبانی که فقط خودت قلقش دستت بود، دست می انداختی. ای جان به قربان آن خنده های نمکینت... کنار در ایستادی، هر چه اصرار کردیم توو نیامدی، گفتی باید پدر و مادرانتان را به نحو شایسته ای که باز هم فقط خودت قلقش را بلد بودی استقبال کنی، گفتی: "شما رو با خون دل به اینجا رسوندن، اینو فقط من میدونم و اتاق مشاوره ای که چارسال تموم خلوتگاه حرفای نگفته و نشنیدۀ من و مامان، باباهاتون بوده... برید... برید ببینم چیکار میکنید." قند توی دلت آب میشد، شیرینی اش از آن چشمان براقت به وضوح بیرون می جهید، به روی خودمان نیاوردیم، به روی خودت نیاوردی... مراسم شروع شد، یکی یکی روی سن میرفتیم، سین مراسم را خودت چیده بودی، هر تکه اش را به یکی مان سپرده بودی و بازهم سفارش همیشگی که ببینم چه میکنید... حمید و حسین و حسام شروع کننده ی مراسم بودند، استارت اول را آنها زدند، هنوز جلوی در ایستاده بودی که صدای بچه ها، از جا پراندتت، به سرعت برق آمدی داخل سالن، با گوشه ی چشم هوایت را داشتم، پرنده ه ی خوشحالی روی شانه هایت به پرواز درآمده بود... آرام و قرار نداشتی، بازهم رفتی بیرون، اینبار اما دلت قرص و محکم از اینکه شازده هایت گل خواهند کاشت. "ایول بچه ها، دمتون گرم..." نوبت گروه دوم از بچه ها رسید، مرتضی و محمد رضا با آن موهای روغن کاری شده و لباسهای مکش مرگ ما، قدم روی سن گذاشتند، مرتضی کمی نمک ریخت، ادا و اطوارش همه ی حاضرین را به خنده واداشت، صدای خنده ی سالن تا دم در هم میرسید، شکلاتی از روی میز برداشتی و با ظرافت خاصی گوشه ی لپت، جوری که هم بشود مکیدش و هم به مدعوین خیر مقدم گفت، جایش دادی... برنامه داشت روی غلتک می افتاد، علی و امین و محمد و حجت هر کدام هنرنمایی خودشان را کردند و رفتند، نوبت به مسعود و اشکان و پیمان رسید، از اساتید و مدرسین زحمتکش این سالها دانه به دانه دعوت میکردند که روی صحنه بیایند، معلمها می آمدند و هرکدام قصه ای و بازهم چشم و ابرویی و آن کلام قند و عسلی که زهر کنایه اش را فقط ما میدانستیم و تو که محرم سالها بازیکوشی و سربه هوایی های شاگردان بودی در سکوت و خموشی آن اسطوره های ایثار... آقا نظری میخواندیمش، جرٲت دعوتش را فقط یکنفر داشت پوریا که تنهایی صدایش در نمی آمد، کیارش به فریادش رسید با خنده و شوخی برگزارش کردند و آقای نظری هم بالاخره حرفهای آخرش را شکسته، بسته به گوشمان کشاند... امیر محمد، محسن، بهزاد، مجتبی، معین، رامین،آرش، فرشاد، امیر، امین، حامد، مهران، احمد، هادی، سهراب، امیر محمد، پدرام، مهیار همه آمدند و گفتند و خاطره بازی کردیم و خنده و گریههایمان به هم آمیخته شد... در قهقهه های مستانه ی مان وقت و بی وقت که به سالن سرک میکشیدی، شریکمان بودی، با دستان به هم فشرده که روی سینه هایت گذارده بودی، شیرینی تکه شده ی نیم خورده ات را به سرعت فرو دادی، از انتهای سالن با چشمان نافذت، همه را میدیدی، دلمان میخواست از آن بالا برایت دست تکان دهیم، هر کداممان با یادداشتی در دست پشت میکروفن میرفتیم، امان از تپقهای تمام نشدنی... زیر چشمی نگاهت میکردیم که سرت به علامت تٲیید و رضا پایین می آمد که"آفرین ادامه بده، اشکالی نداره" ... دلمان آرام میگرفت.... آخر فقط تو بودی که در تلاطم شبهای طولانی و تمام نشدنی اردوهای عید و مطالعات فشرده ی پیش از کنکور،با آن زبان چرب و نرمت، آرامش را به قلب ما باز میگرداندی... چه روزها که چشم غره رفتنهایت دمار از قلب پر از عشقمان، در نیاورد.... چه گوش چرخاندهای الکی و ظاهر فریبی بودند آن هشت و ربعهای تٲخیری....تذکرات به جایتان به روی چشمهایمان... " برو بچه پی درست، این حرفا به تو نیومده" بخوان دوباره باز سرود "ای ایران را"، اینجا پایان جشن است، بچه هایت فارغ التحصیل شدند استاد... آقا اجازه! ما بیاییم تو؟... پشت در اتاقت ایستاده ایم، اجازه نمی دهی، آخر هنوز نوبتمان نشده.... غزل خداحافظی را تنها خواندی و رفتی.... اینبار ماییم که هر کدام به زبان خودمان با تو خوش و بش میکنیم... زبانی که فقط خودت زیر و بمش را بلدی.... آقا اخوان رفت، امروز صبح تلفن بود که پشت تلفن خبر تلختر از تلخ رفتنت را بین بچه ها تقسیم میکرد... فردا بر دوش مدرسه، تشییع پیکر مردیست که همه ی بهترین روزهایمان باهم گذشت، بچه ها اینبار سر به زیر و آرامتر از قبل شده اند آقا... بیا و ببین که چگونه غمبرک زده اند و لب ورچیده اند.... پشت لبهایشان که سبز شده هیچ، محاسن هایشان هم به احترامت تا چهل روز و چهل هفته و چهل سال آشفته باقی خواهد ماند... آقا لباس مشکی هایمان هنوز بوی محرم میدهد، آخر خدا نخواسته بود از اربعین تا امروز سیاه پوش کسی باشیم. آقا بیا و اینبار هم شوخی کن با ما... بیا و اینبار هم بگو خداحافظی ات از سر قهر با ماست که درس نخوانده ایم... آقا ما حاضریم تا آخر عمر یه لنگه پا کنار سطل زباله گوشه ی کلاس بایستیم ولی تو را به خدا بگو که غلط نوشته اند روی پلاکارد سردر مدرسه که "درگذشت نابهنگام معلمی دلسوز و استادی فداکار، مرحوم آقای ابوالفضل اخوان را به تمام شاگردان و معلمین دبیرستان امام صادق تسلیت میگوییم." چشمانت همچنان میخندد، پر فروغتر از آن روزی که جشن فراغت از تحصیل خودت را میگرفتی.... حسن ختام اندوهناک و خداحافظی سوزناکتری جز این نمی توانست کمر شیرمردان و شازده کوچولوهای مدرسه ات را اینگونه خم کند.... فردا مدرسه مردی را بر شانه هایش حمل خواهد کرد که دوباره مادر دنیا همچو اویی نخواهد زاد. آقا اخوان، خانه ی نو مبارک!
منبع : http://sehre1ghalam.blogfa.com/ مربوط به موضوع : ویژه نامه هیئت فاطمیون
نویسنده حسن رنجبر در یکشنبه ۱۳۹۵/۰۶/۰۷ |
اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد در خشکسالِ عاطفه باران درست کرد
بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم کار مرا همین دل ویران درست کرد
حالم گرفته بود و دلم غرق خون ولی حال مرا نوایِ "حسن جان" درست کرد
کاری که با رکوع و سجود و دعا نشد آخر توسلِ به کریمان درست کرد
شک داشتم به سینه که برهان نظم چیست؟ زلف نگار در دلم ایمان درست کرد
حق است خالقی که برای عِباد خویش شاهی ز نسل شاه خراسان درست کرد
در حیرتم چه کرد دو چشمش که اینچنین از مرغ لال، مرغ غزلخوان درست کرد
دستی به روی سینه ی گمراه من کشید از کفر محض عبد پشیمان درست کرد
روی لبم رسید نوای حسن حسن در هر تپش...به هر نفس و دم زدن حسن
دل دل کنان رسیده ام اما نمی روم با جام خالی از لب دریا نمی روم
با صد امید آمده ام سمت سامرا میخانه دایر است به صحرا نمی روم
از پای سفره های حسن های اهل بیت عالَم اگر زنند بفرما... نمی روم
آلوده اش شدم که شفاعت کند مرا بیهوده سمت توبه و تقوا نمی روم
در دوزخِ فراق بسوزم مرا خوش است بی دردِ عشق، جنتُ الاعلی نمی روم
کهفُ الوریٰ حسن، شب احیای من حسن بی مهر دوست مجلس احیا نمی روم
خود را کشانده ام به در خانه ی کریم سنگم زنند هم من از این جا نمی روم
امشب به دور خال لبش چرخ می زنم فردا طواف چشم، جداگانه می روم
وقتش رسیده است، عجب محشری شده است میلاد حضرت حسن عسگری شده است
محمد جواد شیرازی ۹۴/۱۰/۲۷
مربوط به موضوع : اشعار
نویسنده حسن رنجبر در دوشنبه ۱۳۹۴/۱۰/۲۸ |
گفتم چند جمله ای جهت یادبود دوست عزیزم ابوالفضل بنویسم : اولین چیزی که به ذهنم رسید جای خالیش در دهه اول محرم بود. خیلی زیبا بود وقتی می دیدم به غیر از هیات فاطمیون هیئات دیگر مهرآباد نیز به یاد او هستند ، ما که هر شب از ابوالفضل یاد می کردیم . سحر عاشورا آقا سید حمید می گفت نوکر امام حسین ماندنی ست و فراموش نمی شود و هرسال یادش پررنگ تر خواهد شد، وقتی به سالهای گذشته نگاه می کنم می بینم دقیقا همینطور است شهید عباس حاجیلو هم چهره ماندگار هیات ماست که هر سال یاد و خاطره اش پررنگ تر می شود و شهید غلامعلی رجبی ، شاعر شعر معروف (قربون کبوترای حرمت) که برای همه هیئتیها آشنا می باشد نیز هر سال شهرتش بیشتر می شود و ...... شاید این جمله حضرت آیت ا... بروجردی که فرمودند : به مقداری که امام حسین بزرگ و واجب الاحترام است منسوبین به آن حضرت هم لازم الاحترام می باشند صحه براین جملات باشد . بله نوکران خوبی مانند ابوالفضل در دنیا منسوب بودند به امام حسین (ع) و انشاالله در آخرت نیز بر سفره کرم ارباب مهمان هستند ، یاد کنیم از آنها ، نه به جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره آنها چون ما بخواهیم یا نخواهیم آنها می مانند و خاطره شان زنده است بلکه یادکنیم به جهت از مسیر خارج نشدن خودمان و ادامه دادن راه آنها که هر چه از آنها می گوییم به جهت زنده بودن و تعالی خودمان می باشد . مربوط به موضوع :
نویسنده حسن رنجبر در پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۸/۰۷ |
حسین جان نوکرانت در این سرزمین پادشاهی می کنند و همانطور که در زندگی مورد احترام مردمن ، وقتی از دنیا میروند با عزت به خاک سپرده میشوند .
آقا جان همراه و یاور نوکریم را به شما می سپارم و یقین دارم مهمان مهربانی و کرم شماست
مربوط به موضوع :
نویسنده حسن رنجبر در شنبه ۱۳۹۴/۰۵/۲۴ |
سه سخن شیطان به موسی(ع) ۱-اگر به خاطرت گذشت که چیزی به کسی بدهی در دادن آن تعجیل کن والا تو را پشیمان میکنم ۲-با زن بیگانه در جای خلوت منشین و الا تو را به زنا می اندازم. ۳-هر گاه غضب بر تو مستولی شد جای خود را تغییر ده و الا تو را به فتنه می اندازم.
فرق آدم و ابلیس ابلیس به پنج علت بدبخت شد: ۱-اقرار به گناه نکرد۲-از کرده پشیمان نشد۳-خود را ملامت نکرد۴-تصمیم به توبه نگرفت و از رحمت خدا نامید شد اما آدم به پنج علت سعادتمند شد: ۱-اقرار به گناه کرد۲-از کرده پشیمان شد۳-خود را سرزنش کرد۴-تعجیل در توبه کرد وبه رحمت حق امید داشت.
دیگر دزد دین که نیستم! روزی کسی در راهی بسته ای یافت که در آنها چیزهایی گرانبها بود و آیته الکرسی هم پیوست آن بود آن فرد بسته را به صاحبش رد کرد.او را گفتند چرا این همه مال را از دست دادی؟گفت:صاحب مال عقیده داشت که این آیه مال او را از دزد نگاه میدارد و من دزد مال هستم نه دزد دین!اگر آن را پس نمیدادم در عقیده صاحب آن خللی راجع به دین روی میداد آن وقت من دزد دین هم بودم! مربوط به موضوع : ویژه نامه هیئت فاطمیون
نویسنده حسن رنجبر در سه شنبه ۱۳۹۲/۰۴/۱۸ |
مناجات با امام زمان(عج) اگر چه تو طبیبی و دوا درست می کنی کمی برای خیر ما بلا درست می کنی
از این طرف همیشه بارها خراب می کنم از آن طرف همیشه بارها درست می کنی
اگر چه من خجل شدم، اگر چه سنگ دل شدم تو از وجود سنگ هم طلا درست می کنی
من از گناه خسته ام، از اشتباه خسته ام به جان مادرت بگو مرا درست می کنی؟!
گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود تو با کریمی خودت گدا درست می کنی
کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند تویی که از غریبه، آشنا درست می کنی
اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی از اول این خراب را چرا درست می کنی؟!
از این دلی که سال هاست بندگی نکرده است فقط تویی که بنده ی خدا درست می کنی
تو یک غروب می رسی و گنبد بقیع را شبیه گنبد امام رضا درست می کنی علی اکبر لطیفیان مربوط به موضوع : اشعار
نویسنده حسن رنجبر در چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۴/۱۲ |
خلاصه ای از زندگینامه معلم اخلاق و قرآن شهید عباس حاجیلو
شهید عباس حاجیلو در خانواده ای مذهبی متولد گردید و از همان کودکی عاشق قرآن و اهل بیت بود در دوران نوجوانی در مساجد و بسیج حضور پیدا کرد و سالها در جبهه های جنگ حق علیه باطل حضور داشت و پس از مدتها حضور در جبهه و اتمام جنگ به آغوش خانواده بازگشت . شهید حاجیلو پس از جنگ حضورش را در مساجد پر رنگتر نمود و شروع به تربیت نوجوانان محله مهرآباد کرد ، او با وجود پیشنهادهای کاری زیاد به آموزش و پرورش رفت و خود را وقف نوجوانان این محله قرار داد . این شهید بزرگوار در همان دوران ، شروع به فراگیری علوم قرآنی و قرائت قرآن کرد و در مدت کوتاهی خود را به عنوان یک استاد تمام عیار مطرح نمود ، ایشان به عنوان معلم قرآن مساجد و مدارس شاگردان زیادی را در زمان فعالیت کوتاه خود تربیت و درهمان مقطع گروه سرود و تواشیح فجر را آموزش می داد که آخرین سرود این گروه در مجلس یادبود ایشان با نام آموزگار من اجرا گردید . شهید حاجیلو مظهر تمام و کمال اخلاص و یک معلم اخلاق نمونه بود . او کارهای مذهبی و فرهنگی خود را ادامه داد تا اینکه در سال 1372 پس از تحمل درد و رنج ناشی از مجروحیت شیمیایی به درجه رفیع شهادت نائل گردید . پس از شهادت شهید عباس حاجیلو جمعی از دوستان و شاگردانش با هدف ادامه دادن راه این شهید کانون فرهنگی ورزشی شهید حاجیلو را تاسیس نمودند که با نظر اهل بیت عصمت و طهارت بالاخص بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پس از مدت کوتاهی نام این کانون به هیات فاطمیون مزین گردید . در پایان با جمله ای از پیر و مراد شهیدان امام خمینی رحمة الله علیه مطلبم را تمام می کنم .
((شهدا را یاد کنید ولو با یک صلوات))
یک تصویر از گروه سرود فجر و یک تصویر از اردوی شمال
مربوط به موضوع : زندگینامه شهید عباس حاجیلو
نویسنده حسن رنجبر در شنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۶ |
هجران بهانه ای ست برای وصال ها بهتر شده ست از بركات تو حال ها از یاد رفته است جراحات بال ها با عمه راحت است تمام خیال ها عمه نگو كه فاطمه ی كربلا بگو عمه نگو حسین بگو مرتضی بگو بابا سلام عمه رسیده بلند شو از احترامِ قدِّ خمیده بلند شو با گردن بریده بریده بلند شو عمه اگر شكسته شده قد كمان شده چون میهمان مجلس نامحرمان شده
لطفا روي ادامه مطلب كليك كنيد مربوط به موضوع : اشعار
نویسنده حسن رنجبر در یکشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۰ |
جوانی که حاج منصور ارضی پای روضه اش اشک می ریزد
به نقل از تسنیم، حسن حسینخانی، مداح و مرثیه خوان جوان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است که جوانی اش را وقف نوکری این خاندان کرده است. علی رغم سن و سال جوانی که دارد با عنایت حضرات معصومین (ع) و نگاه خاصه ی حضرت زهرا (س) امروزه محبوبیت بسیار بالایی در دل گریه کن ها و مادحین پیدا کرده است. از سن 13 سالگی که در هیئات محله مهرآباد جنوبی به روضه خواندن می پرداخت، به هیئات مورد علاقه ی خود در سایر مناطق هم میرفت تا از تجارب بزرگان عرصه ی مداحی استفاده کند، آن روزها را روز یادگیری و زانو زدن در محضر مادحین صاحب نفسی مثل حاج منصور ارضی، حاج رسول فیض، سید محمد جوادی و ... می داند. حسین خانی حدود 20 یا21 ساله بود که آرزو داشت برای روضه های خودش حسینیه داشته باشد که با پارکینگ خانه ی پدرش به آرزویش رسید. هنوز هیئت «یازهرا(س)» شبهای چهارشنبه در همان پارکینگ مقدس برگزار می شود. حسینیه «یازهرا(س)» که مادرش بانی آن بوده این روزها به محفلی تبدیل شده که خیلی از مداحان مطرح ایران در آن حضور پیدا می کنند. هر چند همین مادر حسن از چند روز مانده به عاشورای امسال به کما رفته اما این مصیبت مانع از ادامه نوکری او زیر بیرق حضرت حسین(ع) نشده است. اگر از حسینخانی بپرسند چه روضه ای بیشتر دلت را می سوزاند، یا او را به چه روضه ای می شناسند در جواب میگوید فقط روضه ی قتلگاه سیدالشهدا (ع). خیلی از مستمعین روضه اش می گویند در روضه ی گودال امام حسین (ع) بسیار گریه می کند، ناله می زند و مثل اسفند روی آتش است. روضه گودال از همه سخت تر است. اما اکثراً حسن حسینخانی را از حضورش در هیئتی اطراف میدان بهارستان می شناسند. "حیسنیه ی دلریش" که حاج رسول فیض آ نجا روضه میخواند، جایی است که حسن حسینخانی را بیشتر از جاهای دیگر به مردم شناساند. حسنیه دلریش حسینیه ترک های مقیم تهران است که از حسن می خواستند تا برای مردم کمی روضه بخواند. حسینخانی که خود از پانشین های روضه حاج رسول فیض بود آنقدر از میان جمعیت حق روضه را خوب ادا می کرد که مطلوب مردم شد. حسینخانی جوان حدود 28 ساله ای شده که حاج منصور ارضی دربارهاش میگوید: "یک عمر روضه خواندم و اشک مردم را درآوردم ولی حالا فقط دوست دارم این جوان روضه بخواند و من گریه کنم." اگر مداحی را فن بدانیم مهارت او میشود انتخاب شعر و حفظیات شعر از قدما و رابطه او با شاعران معاصر آئینی. آنقدر حجم شعرهایی که حفظ کرده بالاست که چندی پیش وقتی از او برای مرثیه خوانی در یک هیئت دعوت کرده بودند عنوان شاعر را هم برایش آورده بودند. هر چند هنوز جوان است اما تا به اینجای کار از نظر اخلاصی که لازمه ورود به دنیای هیئت سیدالشهدا(ع) و مکتب مقدس نوکری در دستگاه آل الله(ع) است، میشود به ادب و ارادتی که او به نوکران و پیر غلامان اهل بیت (ع) دارد اشاره کرد. این ویژگیها موارد قابل توجهی است که حسن حسینخانی را از سایر مرثیه خوانهای جوان متمایز میکند، او میداند جای کدام شعر کجاست یا کدام شعر با چه لحنی بیان شود اثر بیشتری در دل مستمع خواهد گذاشت و... این امتیاز ها به علاوه سوز صدایی که اهل بیت(ع) به او عنایت کردند از او «حسن حسینخانی»ای ساخته که با همه فرق داشته باشد و اینقدر در دل مردم جا کند. مربوط به موضوع : اخبار
نویسنده حسن رنجبر در پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۲۳ |
يعقوب كربلا كوچه هاي مدينه و بوي زخمهاي تني كه مي آيد چشم هاي سپيد يعقوب و بوي پيراهني كه مي آيد *** مرد سجاده اي كه درك نكرد هيچ كس آيه ي مقامش را در هياهوي شهر كوفه نداد هيچ كس پاسخ سلامش را *** تا عزاداريش شروع شود ديدن شيرخواره اي كافيست تا صدايش به گوش ما برسد ديدن گوشواره اي كافيست *** وقت افطار كردنش هر شب تا كه چشمش به آب مي افتاد تشنگي ضريح لبهايش ياد طفل رباب مي افتاد *** من نميدانم اينكه خاكستر چه به روز سر امام آورد زير زنجير پيكر زردش معجزه بود اگر دوام آورد *** گيرم از دست كوفه راحت شد سنگ طفلان شام را چه كند؟ گيرم از دست كوچه سنگ نخورد مردم پشت بام را چه كند؟ *** تا كه اين مرد قافله زنده ست حرفي از طفل كاروان نزنيد پيش اين مرد گريه ، جانِ حسين حرفي از چوب خيزران نزنيد علي اكبر لطيفيان مربوط به موضوع : اشعار
نویسنده حسن رنجبر در چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۱۵ |
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم Web Template By : Samentheme.ir |
موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسبها
هيات فاطميون (41), فاطميون (29), هيئت فاطميون (24), علي اكبر لطيفيان (20), محرم (16), اشعار (15), هیات فاطمیون (14), هیئت فاطمیون (6), اشعار فاطميه (6), ع (6), علی اکبر لطیفیان (5), فاطمیون مهرآباد (5), فاطميون مهرآباد (5), رحمان نوازني (4), طرح اعلاميه (4), شهادت امام جواد (4), فاطمیون (3), عليرضا خاكساري (3), ذاکر اهل بیت (3), سرود ميلاد (3), داستانهاي كوتاه و مناجاتي (3), ابوالفضل اخوان مرادی (3), مراسم هيات فاطميون (2), شهداي مهرآباد جنوبي (2), ميلاد حضرت علي اكبر (2), شهید عباس حاجیلو (2), ميثم ميرزايي (2), شهادت امام صادق (2), تسليت (2), حسين ايماني (2),
|